اشعار

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۹شهریور

طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری

جگرم آب شد و از تو نیامد خبری.

عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند

عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری.

***** 

اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ، یَا مَولای یَا صَاحِبَ الزَّمانِ ..


شهید محمد
۲۰شهریور

من فاطمه ام،واژه ی حسنای خداوند

از ماه نشان دارم و با آینه پیوند

من فاطمه ام،سرخ تر از خاطره ی سیب

من فاطمه ام ،سبز تر از واژه ی لبخند

شهید محمد
۱۹شهریور

ای هم نوای غربت تو عندلیب ها
خاکی ترین نگین بقیع غریب ها
ای پنجمین معلم دین، باقرالعلوم
شاگرد مکتبت علما و ادیب ها

از قال باقر است به ما هر چه که رسید
علم مُنَجمین و دوای طبیب ها

درس است خطبه های فصیح و بلیغ تو
زانو زدند پای کلامت خطیب ها

آموزگار اول عیسی بن مریمی
خم گشته در برابر عِلمت صلیب ها

از کار ما گره بگشا، مضطریم ما
ای مقصد نهاییِ امن یجیب ها

از پنج سالگی جگرت پاره پاره شد
ایوب صبر هستی و کوه شکیب ها

مسموم زهر کینه شدی ظاهراً ، ولی
کشته تو را جسارت آن نانجیب ها

همراه عمه بودی و دیدی به چشم خویش
پُر شد فضای قتلگه از عطر سیب ها

دیدی که رفت پیکر جدت به غارت و
نیزه زدند بر بدنش بی نصیب ها

داغی شبیه شام غریبان نمی شود
بالا گرفت کار شرار لهیب ها

پنجاه سال رفته و اما نرفته است
از خاطر تو بد دهنی و نهیب ها

پنجاه سال رفته و هر شب گریستی
بر جسم پاره پارهء شیب الخضیب ها

 

 

 

شهید محمد
۱۸شهریور

هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد

غروب سرخ محرم نمی رود از یاد

به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند

رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد

فرات بود و عطش بود و کودکان حرم

خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد

دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد

همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد

به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان

بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد

اسیر بودن با خواهران بی معجر...

هجوم سیلی محکم نمی رود از یاد

به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام

بلای شهر جهنم نمی رود از یاد

به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت

سر شکسته و درهم نمی رود از یاد

 

شهید محمد
۱۸شهریور

غروب قافله یادت نمی‌رفت

صدای هلهله یادت نمی‌رفت

گلو و قلب و چشمت ‌سوخت عمری

سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت
شهید محمد
۱۸شهریور

روز محشر که هیچکس جز حق

بر دل و دین گواه و ناظر نیست

مدّعی ام که مذهبم غیر از

قالَ صادق و قالَ باقر نیست

 

آنکه ترسیم «أَمرُکُم رُشد» و

سخنانش «کلامُکُم نور» است

وای بر من که بستری شده و

درشبستان درد رنجور است

 

هر چه این زهر در تن آقا

جای خود را به زور وا می کرد

در حسینیّه ی دلش مولا

عمّه را بیشتر صدا می کرد

 

« چه کشیدی تو عمه ی سادات

از غم تشت های خون آلود

روی تشتی زِ مجتبات جگر

روی تشتی سر حسینت بود»

 

دم آخر امام پنجم ما

تا که از فرط ضعف شد بیحال

عطش، آتش نشاند بر جگرش

دل او رفت تا ته گودال

 

ته گودال جدّ مظلومش

با لب تشنه دست و پا می زد

پسر فاطمه میان دو نهر

جگرش آب را صدا می زد

 

روضه برگشت مثل آن لحظه

که تنش روی خاک ها برگشت

یکنفر گفت از چه رو آقا

با عبا رفت، بی عبا برگشت؟

 

عمه می گفت پای نعش علی

مثل اینکه حسین محتضر است

به گمانم تن علی اکبر

به عبایش نیازمندتر است

 

شهید محمد
۱۸شهریور

مانده یادت بیاد خاطرها

در دل خاطر مسافرها

ته این جاده گر بتو وصل است

خوش بحال تمام عابرها

زنده کن مرده را به یک جمله

تا که مستت شوند ساحرها

بشکاف این علوم را آقا

که مسلمان شوند کافرها

زده زانو به پای علم شما

صدهزاران هزار جابرها

هرچه داریم از کلام شماست

از همین قال قال باقرها

**

هرچه گویند باز کم گفتند

در رثایت تمام شاعرها

غم نخور چونکه صد حرم داری

در دل بی قرار زائرها

 

شهید محمد
۱۸شهریور

ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری

من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

شهید محمد
۱۸شهریور

معنی فاصله ها چیست برایم بنویس

درد این واژه سرا چیست برایم بنویس

تو تماشاگر من بلکه نه من فاصله ای

علت دوری ما چیست برایم بنویس

همه جا غرق دعا میشوم از آمدنت

معنی اشک و دعا چیست برایم بنویس

خون دل خوردنت از بار گناهان من است..

معنی شرم و حیا چیست برایم بنویس

مثنوی نه ، غزلی نه ، نه قصیده آقا

مصرع از درس وفا چیست برایم بنویس

دست من را تو نگیری به زمین می افتم

حکمت دست شما چیست برایم بنویس

تو برایم بنویسی به یقین میفهمم

حرمت خون خدا چیست... برایم بنویس

شهید محمد